Tuesday, July 27, 2010

زمزمه

در ترانه هایم
گم میشوم
عشق را میخوانم
دل را میبخشم
درد را مینگارم
...و اشک را میخشکانم
شب
تاریک روشن است و
از دور
نجوای شبگردی گمگشته در خاطرات
در گوشهایم
...زمزمه میکند
دردِ زندگی را
حق را
خواستن را

چشمانم
عشق را میخوانند
و عشق
...چشمانم را

سهمِ غریبیست
خود را بخشیدن
...

Saturday, July 24, 2010

حریق

برای من از شاخه برگی جدا کرد و گفت
جنگل شو، شاعر
به من گفت
گم باش و پیدا، که از سایه ها آفتابی تری
گفتم
شعر نمیخواهم ، آفتاب هم
پیشکش
گفت
رنگین کن چشم شب را
که حریقِ جنگل
سوزان است
...

Sunday, July 18, 2010

HaPpY BiRTHDaY To Me!






و اینگونه بود که بعد از 9 ماه و 9 روز خوردن وخوابیدن و لگد زدن و چرخیدن و اینا ، به زورِ آمپولِ نمیدونم چی چی!! با خیر و برکت و شادمانی فراوان ، در میان بمب و خمپاره و وضعیت قرمز ، در نیمه شبِ امروز! پا به عرصه وجود گذاشتم !
اونایی که منو میشناسن تا حدودی ، میتونن حدس بزنن که در کودکی چی بودم ! همیشه دوس داشتم 18 سالم شه ! فکر میکردم اینجام
لاس وگاسه و بعدش میتونم برم تنها زندگی کنم ، کار کنم ، با ماشینم برم مسافرت
اما 18 سالم شد که هیچی ، 7سالم از روش گذشت ! و من هرروز بیشتر فهمیدم که کجا به دنیا اومدم !
به هر حال !
دیگه اهمیت نداره این چیزا !
!!مهم اینه که امروز تولدمه و باید بگیم و بخندیم و برقصیم و شعمها رو فوت کنم من
من اولین تبریکمو پیشاپیش گرفتم ! حالا اونایی که یادشون نیس ، این پست کمک میکنه یادشون بیاد !

Friday, July 09, 2010

say.............

چه حس خوبیه بازم دوباره با تو خندیدم
تموم سختی هامو باز کنار تو نفهمیدم
چه حس خوبیه اما بگو این قصه رویا نیست
به غیر از تو که دنیامی
دیگه چیزی تو دنیا نیست
همیشه قد رویا بود
ولی حالا که اینجایی
چقد این زندگی خوبه
چقد بی وقفه زیبایی
چه حال خوبیه باتو همیشه همنفس باشم
منو گم میکنی تا من توو آغوش تو پیدا شم
تو این احساسو میفهمی
منو تنها نمیذاری
بگو این قصه رویا نیست
بگو حال منو داری...............................